جهاد

ساخت وبلاگ
بگذار ریز ریز خاطرات مان را اینجا بگذارم.. مثلا آن روزی که با اسنپ داشتم می رفتم حوزه هنری. توی راه مامان زنگ زد گفت: بابات نگرانه. خیالش رو یک جوری راحت کن. تعجب نکن. بعد گوشی را داد به تو. (تو نه شم جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

معمولا وقتی می خواستم کار یا فکر کنم در اتاقم را می بستم. می آمدی در می زدی، فورا در را باز می کردی و دوباره پشت سرت در را می بستی. بعد روی تختم می نشستی و تکه هایی که از روزنامه یا کتابت برایم علامت جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

جایی می خواندم که صدا کردن خدا در حالت ترس نوعی ریاکاری است.. به این فکر کردم که این حرف چقدر اشتباه است؟ خدا چرا قسم خورده که بی تردید ما را با ترس امتحان خواهد کرد؟ مگر ترس با ما چه می کند؟ جز این است که راهی برای درک عمیق ترین تجربه های انسانی مان است؟ وقتی می ترسیم تازه با خود واقعی مان مواجه نمی شویم؟ 

جهاد...
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

با تو جزئیات مهم شده اند.. مهم است که ملافه ی روی بالشی که دست هایت روی آن می گذاری صاف و چین نخورده باشد، وقتی که حتی یک خط کوچک آن، خودش را روی دست های سفید و پوست نازک شده ات نشان می دهد و جا می ان جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

دیروز صبح خوابت را می دیدم. در همان حالت مریضی به سختی چشم هایت را باز کردی. از چشم هایت آب آمده بود و من چشمم را از تو برگرداندم به خیال اینکه مثل هر بار آنها را ناخودآگاه باز کرده ای و چیزی نمی بینی جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

دو سال پیش در حرم امام رضا موقع تحویل سال با هم و با همه ی دیگرانی که آنجا بودند دعای تحویل سال را بلند خواندیم. صدایت را می شنیدم که می گفتی «حول حالنا الی احسن الحال».. دلم برایت می رفت که باید این جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

تصویر صورت سفید و مثل ماهت توی کفن و روی خاک از ذهنم نمی رود که نمی رود... جای تو حتی جای بدنت هم زیر خاک نبود...

جهاد...
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

پیش از این فکر می کردم که از همه ی چیزهای یادآور رفتنت متنفر خواهم شد. از سالی که در آن می روی. از روزش. حتی از قرآنی که لابد پس از رفتنت پخش می شود... واقعا نگران بودم. از اینکه از سوره ی یاسین و الر جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

گیرم در را هم رنگ کرده باشیم! من که هنوز رد خاکستری به جا مانده از ویلچر تو را فراموش نکرده ام.

هنوز یادم نرفته چطور با سختی باید پایت را از روی مانع یک سانتی بلند می کردی.. هنوز یادم نرفته که ۴ بار جلوی چشم های من زمین خوردی و من نتوانستم مانع شوم. 

 

ردپاهایت پشت چشم های من است!

جهاد...
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 8:46

آخ که چقدر این شعر راست می گوید..  بهار بی نقص و کامل و زیبا و رویایی، خود عشق است. من که عاشق وانه دوستش دارم.. همه چیزش را.. از رنگ آسمان گرفته تا باران های بی گاه تا شکوفه زدن ها و سبزی سبزها..  پایی جهاد...ادامه مطلب
ما را در سایت جهاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fheiratc بازدید : 42 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 23:29